دوران آشنایی قبل از ازدواج به این توافقات برسید تا کارتان به دعوا نکشد:
1) درمورد رسم و رسومات به توافق برسید
2)در مورد نوع و نحوه انجام مراسم ها به توافق برسید
3) در مورد محل زندگی به توافق برسید
( زندگی با خانواده یا منزل مستقل)
4) درمورد حق اشتغال،ادامه تحصیل به توافق برسید
5)درمورد اینکه هزینه های دختر در دوران عقد با پسر است یا خانواده دختر به توافق برسید
6)در خصوص سطح رابطه جنسی در دوران عقد به توافق برسید
7) در مورد مدت زمان عقد تا عروسی به توافق برسید
8)درمورد حجاب و اعتقادات به توافق برسید
9)در مورد رفت و آمد به توافق برسید
10) درمورد هدایای نامزدی و عقد به توافق برسید
امروزه برای تبلیغات بسیاری از شرکت های آنلاین اقدام به استفاده از خدمات سئو تهران می کنند.
اما آیا در شهر تهران سئو جواب می دهد؟
پاسخ این است که خدمات سئو و بهینه سازی سایت شما را به مشتریان هدفتان متصل کرده و از این جهت قطعا تاثیر به سزایی خواهد داشت.
ما در این راه به شما کمک خواهیم نمود تا به بهترین نتایج دست یابید.
با تشکر
یک صبح جمعه...
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟
یارب! به حق ناقهٔ صالح عذاب کن
نسل به جای ماندهٔ قوم ثمود را
افتاده دست ابرههها خانۀ خدا
سجّیل کو که سر شکند این جنود را
چیزی به غیر وهن ندارد نمازشان
باید شکست بر سر آنها عمود را
ای واجبالوجود ز لوث وجودشان
کی پاک میکنی همه مُلک وجود را...
جده، یمن، مدینه، غدیر، از قدیمها
این قوم میخرند تمام شهود را
در آن زمین که نام علی گل نمیکند
هرگز مجوی مدفن یاس کبود را
کو وارث کسی که در قلعه کنده است
تا بشکند دوباره غرور یهود را
اسفند روز آمدنش کور میکند
یک صبح جمعه چشم بخیل و حسود را…
عطیهسادات حجتی
بوی کتلت مادر آنقدر خوب بود و من همیشه آنقدر گرسنه بودم که اغلب سلام را فراموش میکردم.
چهرهی خسته اما همیشهخندانش که توی قاب در ظاهر میشد، در جواب «آخجون، کتلت» پاسخ «علیککتلت!» را میشنیدم، پاسخی که تا مدتها مفهوم آن را درک نمیکردم.
کتلتهای چیدهشده در دیس، گوجهفرنگیهای خردشدهی توی بشقاب و نان تازهی لواش، منتظر سیبزمینیهای در حال سرخ شدن روی اجاق، و ما، در انتظار سفرهای که خوشمزهترین غذای دنیا را توی خودش جای دهد.
اصلأ کتلت، همهچیزش سرشار از خاطره است: از نحوهی درست کردنش بگیر تا بوی مستکنندهاش و لذت خوردنش که فکر میکردی هیچوقت کافی نیست، که فرقی نداشت چند تا کتلت باشد و چند نفر آدم، که انگار هیچوقت سیر نمیشدی از خوردن آن...
کوچکتر که بودم، وقتی قد و قامتم بهزحمت به ارتفاع اجاق گاز میرسید، کنار مادر میایستادم و حرکت انگشتهایش را در برداشتن گلولهای از مواد و صاف کردن آن روی کف دست چپش با انگشتهای دست مخالف دنبال میکردم. از صدای «جلیز» موادی که توی تابه مىافتاد لذت میبردم، و همیشهی خدا، از او میخواستم که کتلت کوچولویی مخصوص من درست کند؛ چقدر آن کتلت کوچولو خوشمزهتر از بقیه بود، چقدر همهی کتلتهای مادر دلچسب و خوشمزه بودند.
بزرگتر که شدم، در دوران دانشجویی، کتلتهای مادر، توشهی راه تقریبا همیشگیام را، در رستوران بینراهی قرهچمن یا توی خوابگاه دانشجویی با دوستانم میبلعیدیم! با همان سیبزمینیهای سرخشدهی درشت و گوجهفرنگیهای همراهش و همان نان لواش لطیف کنارش.
بعد از ازدواج، سالها طول کشید تا کتلت خوب درست کردن را یاد بگیرم، فرمولهای مختلف را امتحان میکردم تا کتلتهایم وا نرود، سفت نشود، شور یا بینمک نباشد و خلاصه کمی شباهت به کتلتهای مادر را داشته باشد.
بیفایده بود، بیفایده است. سیبزمینی پخته یا خام یا هر دو، تخممرغ کمتر یا بیشتر، آرد نخودچی یا نشاستهی ذرت... هیچ کدام مؤثر نیست. هیچ کتلتی در دنیا مزهی کتلتهای مادر را نمیدهد.
بعد از بیست سال، کتلتهایی که درست مىکنم را همه دوست دارند جز خودم.
این روزها، قلب مادر بیمار است، قامتش خمیده شده و دستانش لرزان. مدتهاست توانایی ساعتها پای اجاق ایستادن و کتلت سرخ کردن را از دست داده است. خجالت میکشم توی این سن و سال از او بخواهم برایم کتلت درست کند، اما... آرزو دارم تنها یک بار دیگر، بچگیهایم را مزه کنم، با خوردن کتلت دستپخت مادر.
کتلت یک غذا نیست، یک شیوهی زندگی است و هیچ کتلتی در دنیا هیچوقت، مزهی کتلت مادر را نمیدهد...
ظهر تابستان است
سایه ها می دانند، که چه تابستانی است
سایه هایی بی لک،
گوشه یی روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی این جاست
زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح،
و چنان بی تابم، که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دور ها آوایی است که مرا می خواند
سهراب سپهری
سلام و صبح زیبای تابستونه شما بخیر